پادکست نوروزیِ صادق زیباکلام
- شناسه خبر: 3534
- تاریخ و زمان ارسال: 29 مارس 2017 ساعت 06:35
- بازدید : 9 views
- نویسنده: admin

پادکست نوروزیِ صادق زیباکلام
🔹برخي از پرسشها بهگونهای هستند كه به نظر ميرسد مطرح نشوند بهتر است تا اينكه كسي مَتّه به خشخاش بگذارد و درصدد يافتن پاسخ آنها برآيد. «اسلامي بودن نوروز» هم به نظر ميرسد ازایندست پرسشها باشد. بيشتر توجه ما به سمت قالب و پوشش ظاهري آن رفته و ترجيح ميدهيم خيلي به عمقِ نسبت آن با اسلام وارد نشويم.
🔹امروزه پاسخ بسياري از ايرانيان به اين پرسش روشن است: نوروز خيلي ربطي به اسلام ندارد. اين گروه از ايرانيان سعي ميكنند با بزرگداشت هرچه بيشتر نوروز و اهميت دادن به آن، شكاف يا درستتر گفته باشيم، دوگانگي اسلام و نوروز را به نمايش بگذارند. اين دسته از ايرانيان نوعاً هم خيلي انس و الفتي با اسلام ندارند و با تأکید گذاشتن بر روي نوروز، بزرگ كردن هرچه بيشتر آن و افزودن عناصر و خصيصههاي غيرديني به آن، ميخواهند مخالفت خود با اسلام را نشان دهند. در سالهاي نخست انقلاب اینگونه نبود؛ اما هرقدر كه اصرار و تأکید مسئولان بر روي اسلاميت افزايش يافت، شماري از ايرانيان متقابلاً به سمت ايرانيت و فرهنگ و تمدن ايران قبل از اسلام رفتند. ازجمله بزرگ شدن نوروز و اهميت دادن به آن در حقيقت واكنش سياسي و اجتماعي ايرانياني شد كه تأکید پررنگ و سنگين بر روي اسلام را بهنوعی مغاير با ايرانيت ميديدند.
🔹براي بسياري از ايرانيان، رفتن به سمت نوروز و فرهنگ و تمدن ايران قبل از اسلام در حقيقت با انگيزههاي سياسي بود و بهنوعی ميخواستند مخالفت خود را با موضعگيريها و رفتارهاي سياسي حاكميت بعد از انقلاب نشان دهند. هيچ مقام حكومتي نميتوانست توجه به فرهنگ و تمدن ايران باستان (ايران قبل از اسلام)، عيد نوروز، چهارشنبهسوري و سيزدهبدر را بهعنوان ضديت با نظام بگيرد. بنابراين بسياري از مخالفان با تمسك به آن تمدن و جلوههاي عملي آن ازجمله مهمترين آنکه نوروز باشد، در حقيقت مخالفت سياسي خود را بروز ميدادند، بدون آنكه نگراني و ترسي از واكنش حكومت داشته باشند. البته برخي از مسئولان هم با بيتوجهي و احياناً موضعگيريهاي نهچندان دوستانه نسبت به ايران قبل از اسلام و نوروز، آب به آسياب مخالفان ميريختند و باعث ميشدند كه آنان با تعصب و تأکید خيلي بيشتري به سمت نوروز و بزرگداشت آن بروند. البته اين وضعيت، يا درستتر گفته باشيم رويارويي، بيشتر در دهه نخست انقلاب كه عنصر ايدئولوژيكِ اسلامخواهي طبعاً پررنگتر بود، وجود داشت.
🔹بهتدریج مسئولان متوجه شدند كه نه اصراري داشته باشند تا ايران قبل از اسلام را در برابر اسلام قرار دهند و نه اصراري داشته باشند كه نوروز را جشن و مناسبتي مربوط به ايران قبل از اسلام بدانند. کموبیش از اوايل دهه دوم انقلاب وضعيت نوروز و ايران قبل از اسلام در برابر اسلام كنار گذاشته شد اما اين كنارگذاري بيشتر از ناحيه حاكميت بود. آن دسته از ايرانيان كه نوروز و ايران قبل از اسلام برايشان ابزاري شده بود براي نشان دادن مخالفت و نارضايتيشان از رفتارهاي سياسي مسئولان، همچنان به نوروز و ايران قبل از اسلام چسبيدند. بعضاً بهعنوان واکنشی در برابر این دسته از ایرانیان و بعضاً از سر اعتقاد، برخی از مسئولین از آنطرف پشتبام افتادند و با اصرار و تلاش خستگیناپذیری، ظرف سالهای اخیر سعی کردهاند که برعکس سالهای اوایل انقلاب نوروز را بچسبانند به اسلام. اگر از كالبدشكافي «نوروز و اسلام» و قبض و بسطهاي سياسي اين دو، بعد از انقلاب صرفنظر نماييم از بعد يا منظر تاريخي در خصوص «اسلام و نوروز» چه ميتوان گفت؟
🔹آنچه خيلي كلي ميتوان گفت اين است كه تا بوده نوروز، نوروز بوده و اسلام هم اسلام. نه اين دو را ايرانيان رقيب يكديگر ميپنداشتند، نه ارجحيت و تعصبي نسبت به يكي در مقابل ديگري داشتند و نه اصراري داشتند (همچنان كه مسئولان امروزي دارند) كه نوروز را با هزار مصيبت به اسلام بچسبانند. (همچنان كه مسئولان امروزي ميكنند).
🔹يكي از سياستهاي فرهنگي رضاشاه احياي فرهنگ و تمدن ايران قبل از اسلام يا باستانگرايي بود. توجه به ايران قبل از اسلام براي رضاشاه و بسياري از دولتمردانش بيش از آنكه از باب رويارويي و رقابت با اسلام باشد، براي فراهم آوردن یکجور ايدئولوژي ايران باستان براي سلطنت ميبود؛ ايجاد یکجور «هويت ملي» براي نظام سياسي تازه تأسیسشده (سلسله پهلوي) بود.
🔹قطعاً اين سياست در جهت رويارويي با اسلام نبود چراکه دستكم در آن مقطع اسلام هيچ خطر، تهديد و تعارضي با حاكميت جديد نداشت. رضاشاه در تهران حكومت ميكرد و علما در قم و نجف به دنبال امور حوزوي خودشان بودند. مابینشان انس و الفت چنداني نبود اما درعینحال دشمني و درگيري و تعارضي هم نبود. البته ممكن است در ميان برخي از مسئولان و صاحبنظران دوره احيا يا توجه به ايران قبل از اسلام، يك رگههايي از ضديت با اسلام و اعراب بوده باشد. بههرحال آنچه مهم بود ابعاد عملي و اجرايي «باستانگرايي» بود. زدودن لغات عربي از فارسي و جايگزين كردن آنها با تركيبات و الفاظ فارسي (كاري كه امروزه فرهنگستان جمهوري اسلامي هم انجام ميدهد)، توجه به مراسم، سنتها، آدابورسوم ايران قبل از اسلام، بزرگداشت شاهنامه و فردوسي، نوروز، آدابورسوم جمشيد و… رضاشاه و مردانش بيش از آنكه هدفشان در احياي گذشته رويارويي با اسلام باشد در حقيقت به دنبال ايجاد اين فضا بودند كه ايران درمانده، تحقيرشده و عقبمانده عصر قاجار به سر آمده و هوايي تازه و فرهنگي تازه و عصری نوین در ايران به وجود آمده.
🔹ازآنجاکه حكومت نه تلويزيون داشت، نه ماهوارهاي بود و راديو هم مختص خواص بود و شايد در تهران پنج يا ۱۰درصد مردم بيشتر راديو نداشتند (چه برسد به شهرستانها)، احياي فرهنگ و تمدن قبل از اسلام فقط در حد شمار معدودي از اعيان و اشراف بالأخص آنان كه مرتبط با حكومت بودند و يا در زمره بوروكراسي، قواي مسلحه و رجال بودند، رسوخ كرد. مردم عادي نه خيلي مجذوب و مفتون فرهنگ و تمدن ايران قبل از اسلام شدند، نه مفاتيح، زيارت شب جمعه، مراسم شب احيا و شام غريبان، تاسوعا و عاشورا را كنار گذاشتند و نه شاهنامهخوان شدند و نه اسامي فاطمه، زهرا، محمد، علي، حسن، حسين، جواد و حسينعلي را كنار گذاشتند و بهجای آن طهمورث، جمشيد، كيكاووس، فريدون، منيژه، بيتا، شيوا يا پوراندخت را بر روي بچههايشان گذاشتند.
🔹اما اين همه داستان نبود. قشر يا گروه اجتماعي كه عليالقاعده مشتری و یا خریدار فرهنگ پارسی ميشد، يعني تحصیلکردهها و دانشگاهيان، اكسير حقيقت و شراب رهباني را در جاي ديگري يافتند. دكتر تقي ارانی و ساير روشنفكران و نخبگان سياسي عصر رضاشاه كه ازنظر رژيم عليالقاعده مشتريان بالقوه پارسيگرايي بايد ميشدند، بيش از آنكه مفتون اوستا، شيفته تخت جمشيد و عيد نوروز شوند دل درگرو عشق با كارل ماركس و انديشههاي فوئر باخ باختند؛ روال و روندي كه بعد از سقوط رضاشاه در شهريور۱۳۲۰ و فروپاشي ديكتاتوري خفقانآور حاكم بر ايران و ظهور فضاي باز سياسي در كشور شتاب بيشتري به خود گرفت. اقبال پرشور و گسترده روشنفكران، دانشجويان، نويسندگان، نخبگان سياسي، هنرمندان، فعالان سياسي و آزاديخواهان به ادبيات چپ و ماركسيسم نه جايي براي فرهنگ و تمدن ايران قبل از اسلام باقي گذاشت و نه پارسيگرايي و باستانگرايي سكهاي داشت. بنابراين نوروز همچنان همان نوروز بود، نه چيزي به آن افزوده شده بود و نه ارجوقرب آن كاهش يافته بود. سالروز اول ماه مه (روز كارگر- ۱۱ارديبهشت)، سالروز انقلاب اكتبر (در روسيه)، سالروز «شهادت» دكتر تقي اراني، سالروز تولد کارل مارکس و لنین و… اگر براي نسل آرمانخواه و ایدئالیست چپ عصر بعد از رضاشاه از سالروز اول فروردين ارجمندتر نبود، يقيناً ارزش و اعتبار كمتري هم نداشتند. طرفه آنکه متفكران چپ تنها نكته ارزندهاي كه در ايران قبل از اسلام ميديدند اسطوره قيام كاوه آهنگر در برابر ضحاك بود. كاوه سمبل پرولتاريا بود و ضحاك هم عليالقاعده مصداق بورژوازي و سرمايهداري منحط.
#زیباکلام_پادکست_نوروزی